-
» اینجـــــا زنجــان اســت... |
درباره زینبیه اعظم زنجان
مسجد زینبیه یکی از اماکن مذهبی زنجان است که همه ساله در ایام محرم به ویژه یازدهمین روز از این ماه، عاشقان اباعبدالله الحسین(ع) از سراسر کشور به این مکان میآیند و بر سر و سینه میزنند.
عاشقان حسینی در یازدهمین روز از محرم به یاد مصائب حضرت زینب(س) و رشادتهای او در رساندن پیام حسین بی علی(ع) به گوش همه انسانها، در دستههای عزاداری چند ده هزار نفری زینبیه اعظم زنجان فریاد یا حسین و یا زینب سر میدهند. تاریخچه مسجد زینبیه اعظم به گفته حاج سجاد احمدپور، رئیس هیات امنای مسجد زینبیه، این اتفاق بین سالهای 1020 تا1022 هجری قمری رخ داده است.
[ چهارشنبه 89/9/3 ] [ 2:42 صبح ] [ مهــدی ]
درباره مسجد مسجد حسینیه اعظم زنجان یکی از بزرگترین مراکز مذهبی جهان تشیع به شمار میرود.که در سال 87 بعنوان دهمین میراث معنوی کشور به ثبت رسیده است. تاریخچه حسینیه اعظم زنجان در جنوب شهر زنجان که بین مدارهای 36 درجه و 37 درجه شمالی و نصف النهارهای 48 درجه و 5/49 درجه شرقی واقع شده قرار گرفته است.آستان مقدس حسینیه اعظم زنجان یکی از اماکن متبرک و معنوی استان زنجان می باشد که آوازه و شهرت آن به برکت توجهات خاصه حضرت سیدالشهداء (ع)جهانی شده است .هیأت امناء این مکان مقدس از توان و ظرفیت های موجود جهت ارتقاء فرهنگ عاشورا و کیفیت مجالس عزاداری سرور شهیدان استفاده نموده و با سازمان دهی نیروی انسانی مخلص توانسته است تا حد نسبتاً مطلوب در مقطع کنونی این مکان را اداره نماید.در بخش فرهنگی ایجاد کتابخانه و بخش سمعی و بصری و تکثیر نوارهای سخنرانی وعاظ و پخش اینتر نتی مراسم عزاداری و غیره به سراسر جهان و در بخش مذهبی برگزاری مراسم دعا و عزاداری و اعیاد ائمه طاهرین علیهم السلام و سخنرانی در حد توان،بر گزاری مراسم با شکوه دهه محرم و دسته عزاداری شب تاسوعا که تنها برای این مراسم حدود 45 روز تا دو ماه برنامه ریزی و جلسات متعددی برگزار می گردد.مراسم سوم شعبان سالروز ولادت حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) که به نحو خاصی در این حسینیه برگزار می گردد. [ چهارشنبه 89/9/3 ] [ 2:14 صبح ] [ مهــدی ]
به حسینیه اعظم چون قدم بگذاری دل قوی دار که اندر حرم دلداری و اینجا منای عشق است و عرفات وجود
اینجا حسینیه اعظم زنجان است... [ جمعه 89/7/30 ] [ 3:6 عصر ] [ مهــدی ]
ببین از کجا تا کجا اومدیم نمیدونم از کجا شروع کنم این حرفا درد آوره واقعا وقتی بحث یه عده میشه چاره ای جز سر تکون دادن نداری تاسف برای اون عده ای که انسانیت سرش نمیشه وقتی یه پدر رو میبینم که برای تامین موادش بچه شو میفروشه یا کودک هفت ساله رو به کار کردن وادار میکنه. همتون دیدین بچه هایی که سر چهار راه منتظر من و تو هستن تا یه شاخه گل بخریم از فکر آخر شب از ترس اینکه گلها فروخته نشه به منو تو التماس میکنه واقعا خودتون رو جای اونا بذارید اصلا دلتون میاد به بچه خودتون از گل نازک تر بگین؟ اون بچه گلهاشو نفروشه آخر شب خودش مثل گلهاش پژمرده میشه. حرف خیلی زیاده ولی تا همین حد هم زجر آوره آدمیتمون کجا رفته انسانیت تو این شهر گم شده میخوام فریاد بزنم میخوام داد بکشم بگم آهای مردم چرا اینهمه بی غیرت شدین مگه شما از نسل کوروش نیستین
چی میتونم بگم غیر از اینکه آدم مدارا کن هفتاد سال بیشتر نیست!!!
[ پنج شنبه 89/7/22 ] [ 11:12 صبح ] [ مهــدی ]
استان زنجان که آن را فلات زنجان نیز مینامند در ناحیه ی مرکزی شمال غربی ایران واقع شده است و مساحتی نزدیک به 369/39 کیلومتر مربع میباشد .این استان دارای 7 شهرستان، 16 بخش، 8 شهر، 44دهستان و 981 آبادی دارای سکنه است و یکی از مناطق تاریخی ایران به شمار می رود و تاریخ بنای آن را همزمان با سلطنت اردشیر بابکان دانسته اند و در آن زمان آن را(شهین) یعنی منسوب به شاه نایده اند. گفته میشود این نام طی قرون و اعصار بزنگان و سپس به زنجان تبدیل شده است. فتح زنجان به وسیله اعراب در زمان خلافت عثمان و توسط سردار عرب (براءبن عازب) صورت گرفت. در این دوره این شهر ،شهری آباد و پرنعمت بوده است. در قرن های چهارم و پنجم هجری قمری زنجان به علت داشتن چراگاه های وسیع مورد توجه قبیله های ترک قرار گرفت و قبیله های گوناگون ترک در زنجان و نواحی مختلف آن به ویژه چمن سلطانیه مسکن گزیدند. در حمله ی مغول به این شهر آبادی های اطراف آسیب فراوانی دید. سپس ایلخانان مغول به این شهر توجه فراوان نشان دادند، مخصوصا سلطان محمد خدابنده از زمانی که مذهب تشییع را پذیرفت در توسعه این ناحیه کوشید و زمینه ی تبدیل آن به مرکز اسلامی و پایتخت ایران را فراهم آورد تا پس از آن اندک زمانی به یکی از مراکز مهم سیاست و تجارت تبدیل گردید. تاریخ زنجان در سده های بعدی نیز گزارشگر حوادث مختلف سیاسی است. این استان شاهد رویدادهای سیاسی، اجتماعی و مذهبی بسیاری بوده است هرچند برخی از این رویدادها ره آوردی جز ناملایمات فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی برای مردم این استان نداشته است؛ اما هرگز فرهنگ و مدنیت استعماری در این شهر نفوذ نکرده است و کاثریت قریب به اتفاق مردم، همچنان در حفظ شعائر مذهبی و سنتی خود پابرجا و استوار مانده است. این منطقه زادگاه بزرگانی چون شهاب الدین سهروردی وعلمای نامی دیگری بوده است که مایه فخر فرهنگ ایران زمین هستند. این استان به تنهایی با 7 استان کشور همسایه است که از دو منطقه کوهستانی و جلگه ای تشکیل یافته است. مناطق کوهستانی این استان اغلب دارای قله مرتفعی هستند که دارای دو نوع آب و هوای کوهستانی و آب و هوای گرم و نیمه مرطوب می باشد. شرایط جغرافیایی مشتمل بر تنوع آب و هوایی با برخورداری از منابع آب و حاصلخیزی خاک این استان را به یک منطقه مناسب کشاورزی فراهم آورده است و در حال حاضر زنجان یکی از قطبهای کشاورزی و دامداری غرب کشور به حساب می آید. در بخش صنعت و معدن نیز استان زنجان موقعیت ممتازی دارد به ویژه آنکه به دلیل همجواری و نزدیکی به پایتخت و استانهای همجوار روز به روز با توسعه و گسترش واحدهای صنعتی مواجه میشود. این استان با داشتن مردم متدین و عاشق اهل بیت(ع) این استان را به پایختت شور حسینی ایران مشهور ساخته است و سالیانه پذیرای خیل زیادی از مسافرین و گردشگران به این استان میباشد.که مهمترین مرکز عزاداری ها و اجتماعات مذهبی در حسینیه اعظم زنجان می باشد ودر سالهای قبل به عنوان دهمین میراث معنوی کشور به ثبت رسیده است.
[ چهارشنبه 89/7/7 ] [ 10:18 عصر ] [ مهــدی ]
مادرش برای نگه داری و تامین مخارجش معمولا شب ها را کار می کرد . گاها می شنید که به او حرامزاده می گفتند ولی او معنی این جمله را نمی دانست . می دانست که مادرش عطر ندارد ولی همیشه بوی عطر می دهد ! یک بار که از مادرش پرسیده بود حرامزاده یعنی چی ؟ مادرش گریه کرده بود و او می دانست که نباید به کسی این جمله را بگوید ، چون مادرها با شنیدن این جمله گریه می کنند و او دوست نداشت که هیچ مادری گریه کند . او عاشق مادرش بود . مادرش صبح ها برایش نان و کره درست می کرد و شکر رویش می پاچید و او می خورد . او عاشق لقمه هایی بود که مادر در دهانش می گذاشت . عصر ها مادر برایش کتاب کودکان می خواند و او خود را جای سوپر من و بت من می پنداشت و می دانست که روزی سوپر من می شود . زمستان رسیده بود . می دانست مادرش شب ها از سرما در بیرون خانه می لرزد . دوست داشت کاری بکند ولی نمی دانست چه کاری . معنی فکر کردن را نمی دانست و گر نه حتما برای مادرش کاری می کرد . یک شب که مادرش نبود ، پلیس به خانه آنها آمد و او را با خود برد . خارج از شهر ، زیر یک پل ، جسدی بود که او باید شناسایی می کرد . وقتی ملحفه را از روی جسد کنار زدند ، مادرش را عریان دید که سیاه شده بود . پلیس از او پرسید که جنازه را می شناسد و او فقط گفته بود : مادر . کنار جسد چوبی دیده می شد که مادر را با او زده بودند . [ یکشنبه 89/6/21 ] [ 10:47 صبح ] [ مهــدی ]
نمیخواستم اولین نوشته وبلاگ رو با مرگ و مردن شروع کنم اما چه کنم شد دیگه کاری نمیشه کرد.از یه طرفم میگم مرگ حقه هممون بهش میرسیم اینو میگم ولی وقتی اطرافیانم این حرف رو میشنون یکی میگه ببخشید(خفه شو)یکی میگه تو غلط میکنی از مرگ حرف میزنی یکی دیگه هم اصلا تو باغ نیست یه ماه پیش بود به یکی از دوستام داشتم از مرگ میگفتم در حالی که به شوخی میگفتم قبرم فلان باشه سنگم فلان باشه گفت که بازم از این حرفا بزنی میذارم میرم ادامه دادم واقعا رفت نمیدونم این مرگ چی داره که هممون ازش فراری هستیم حالا یکی دیگه رو براتون بگم همین چند شب پیش بود با یکی از دوستان بودیم میخواستم حالات افراد مختلف رو ببینم که بازم شروع کردم از مردن گفتن این دوستم همون کسی هست که گفت خفه شو بحثم رو با نوشته سنگ قبر شروع کردم که اولش به شوخی گرفت و نمیدونم چی گفت بنویس رو سنگ قبرت که الان تو خاطرم نیست ولی من یه شعری به ذهنم اومد و اونو گفتم شعرش این بود که به نظرم جالبه: چون مرده شوم خاک مرا گم سازید خلاصه اون دوستم هم قهر کرد و رفت ولی اینو میخواستم بگم ما مرگ رو باور نداریم این حق هممونه به قول معروف شتریه که در خونه هر کسی میشینه وقتی کسی میمیره اصلا به این فکر نمیکنیم که یه روزی ما هم چه زود و چه دیر میریم فقط میگیم خدا رحمتش کنه . میدونم این نوشته من بازم باعث میشه که دوستان رنجیده خاطر بشن و باعث اختلاف بشه اما بهتر دیدم خودم از خواب بیدار بشم و بگم مرگ تو راهه شاید همین الان...
[ شنبه 89/6/13 ] [ 2:40 عصر ] [ مهــدی ]
سلام بر دوستان گرامی امیدوارم لحظات خوشی را در این وبلاگ سپری کنید. همین جا از تمامی دوستانی که در ساخت این وبلاگ به من کمک کردن کمال تشکر دارم. [ سه شنبه 89/6/9 ] [ 2:30 عصر ] [ مهــدی ]
|
|
[ مدیـر : مـهــدی ] «««««««««««»»»»»»»»»»»» [ ویرایش : مهدی ابراهیم خانی ] |