-
» اینجـــــا زنجــان اســت... |
نمیخواستم اولین نوشته وبلاگ رو با مرگ و مردن شروع کنم اما چه کنم شد دیگه کاری نمیشه کرد.از یه طرفم میگم مرگ حقه هممون بهش میرسیم اینو میگم ولی وقتی اطرافیانم این حرف رو میشنون یکی میگه ببخشید(خفه شو)یکی میگه تو غلط میکنی از مرگ حرف میزنی یکی دیگه هم اصلا تو باغ نیست یه ماه پیش بود به یکی از دوستام داشتم از مرگ میگفتم در حالی که به شوخی میگفتم قبرم فلان باشه سنگم فلان باشه گفت که بازم از این حرفا بزنی میذارم میرم ادامه دادم واقعا رفت نمیدونم این مرگ چی داره که هممون ازش فراری هستیم حالا یکی دیگه رو براتون بگم همین چند شب پیش بود با یکی از دوستان بودیم میخواستم حالات افراد مختلف رو ببینم که بازم شروع کردم از مردن گفتن این دوستم همون کسی هست که گفت خفه شو بحثم رو با نوشته سنگ قبر شروع کردم که اولش به شوخی گرفت و نمیدونم چی گفت بنویس رو سنگ قبرت که الان تو خاطرم نیست ولی من یه شعری به ذهنم اومد و اونو گفتم شعرش این بود که به نظرم جالبه: چون مرده شوم خاک مرا گم سازید خلاصه اون دوستم هم قهر کرد و رفت ولی اینو میخواستم بگم ما مرگ رو باور نداریم این حق هممونه به قول معروف شتریه که در خونه هر کسی میشینه وقتی کسی میمیره اصلا به این فکر نمیکنیم که یه روزی ما هم چه زود و چه دیر میریم فقط میگیم خدا رحمتش کنه . میدونم این نوشته من بازم باعث میشه که دوستان رنجیده خاطر بشن و باعث اختلاف بشه اما بهتر دیدم خودم از خواب بیدار بشم و بگم مرگ تو راهه شاید همین الان...
[ شنبه 89/6/13 ] [ 2:40 عصر ] [ مهــدی ]
|
|
[ مدیـر : مـهــدی ] «««««««««««»»»»»»»»»»»» [ ویرایش : مهدی ابراهیم خانی ] |